مهندسی

آشنایی با رشته های مهندسی و مقالات کوتاه

مهندسی

آشنایی با رشته های مهندسی و مقالات کوتاه

تاریخ ادبیات فارسی در قرن چهارم

مقدمه :
دوره یی که مورد مطالعة ماست ، باآنکه ابتدای ترقی ادب فاریست ، یکی از مهمترین ادوار ادبی ما هم محسوب می گردد . در اتدای این عهد رودکی استاد شاعران و در اواخر آن فردوسی وعنصری دو استاد مسلم شعر پارسی زندگی می کرده‌اند شاعران دیگر این دوران نیز هر یک صاحب شهرت و اهمیت خاص در تاریخ ادبیات فارسی هستند . کمتر دورهیی از ادوار ادبی فارسی است که این همه شاعر استاد وبزرگ ، آن هم ا زیک ناحیة محدود ، در آن زندگی کرده باشند ، وکمتر عهدیست که در آن فصاحت وجزالت کلام تا این حد مفطور وملکة گویندگان باشد . کثرت شعر وتعدد آثار گویندگان چنانکه خواهیم دید یکی از خصائص عمدة این دورانست .
شعر پارسی در قرن چهارم :
شاهنشاهی ساسانی در آخرین دهه های پایانی خود و پیش از حمله اعراب مسلمان به آن، به مرحله ای از رشد و بالندگی فرهنگی رسیده بود که بسیاری از نویسندگان و هنرمندان آن عصر در تیسفون پایتخت آن زندگی می کردند. خسرو انوشیروان از قدرتمندترین و در عین حال دانش دولت ترین شاهان واپسین ساسانی بود که دربار خود را به محل گردآمدن این گروه تبدیل کرده بود.

وی با برپایی دانشگاه جندی شاپور سعی داشت اصل علم آموزی در ایران را نهادینه کند و از این رهگذر تحولی در قلمرو ایران به وجود آورد. اما با پایان گرفتن دوران سلطنت او، رکودی بر جامعه ایران حاکم شد که به همراه دسیسه های سیاسی و نظامی همراه می شد. عدم لیاقت شاهان بعدی و اقدامات خود سرانه آنها به همراه قدرت یابی مجدد موبدان که پس از سرکوب موفقیت آمیز مزدک و پیروانش بیش از پیش در امور سیاسی و زندگی شخصی مردم دخالت می کردند، جامعه ایران را به سمتی سوق داد که هیچ تعبیری بهتر از بی تفاوتی نسبت به سرنوشت، نمی توان از آن کرد.


لشکرکشی بی حاصل خسرو دوم معروف به خسرو پرویز که با مالیات های سنگینی بر مردم همراه بود و ناکامی در این لشکرکشی- که ایران برای آخرین بار توانست مصر را تصرف کند- شرایط کشور را بغرنج تر کرد به گونه ای که هنگام هجوم اعراب مسلمان به مرز های ایران، نه سپاهیان ایران توان مقابله با آن را داشتند و نه مردم انگیزه چندانی جهت دفاع. هجوم سیل آسا و پی درپی اعراب که به نظر می رسد با تحریک برخی از بزرگان ایرانی و همراهی آنان رخ داده باشد.


پرجمعیت ترین نقطه ایران- میان رودان- را خالی از سکنه کرد و بسیاری از آنها برای در امان ماندن از این حمله راه مناطق شرقی و خراسان را در پیش گرفتند. بسیاری از این فراریان را همان طیف نوپا و تازه شکل گرفته دانشمندان، هنرمندان و نویسندگان دربر می گرفتند که برای در امان ماندن از مرگ جان خود خانواده را برداشته و راه باختر را در پیش گرفتند. آنها برای آنکه امنیت بیشتری احساس کنند پا به فرارودان گذاشتند که جزو حوزه فرهنگی ایران محسوب شده و دولت شهر های آن خراج گذار ساسانیان بودند.


اعراب پس از آنکه دورترین سرزمین های شرقی متعلق به ساسانیان را تصرف کردند، به دلیل جنگ های داخلی و اختلافات درونی موفق نشدند پیشروی بیشتری کرده و پس از جنگ طراز که با سپاهیان چینی داشتند، کم کم در آن منطقه ماندگار شده و در زمان سلطه خلفای اموی سختگیری بر ایرانیان و تحقیر آنان را پیشه خود کردند. کوچ اجباری این خیل از ایرانیان ثروتمند و با فرهنگ به فرارودان که خود زمینه مستعدی برای جذب آنها داشت و در حوزه فرهنگی و اجتماعی پیشرفت های چشمگیری هم کرده بود باعث گردید تا تنها پس از گذشت دو قرن در این منطقه فرهنگ و تمدنی شکوفا شود که از آن به عنوان فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی یاد می کنند. اعراب که تنها قرآن و اسلام را با خود آورده بودند به دلیل نارسایی های فرهنگی به سرعت جذب فرهنگ ایرانی شده و ایرانیان نیز از آنها اسلام و قرآن را که پیام برابری و برادری می داد قبول کردند تا بر اساس آن شیوه ای جدید دراندازند.


با سرنگونی خلافت اموی-که تبعیض نژادی و سرکوب را پیشه خود کرده بود- به دست سپاهیان ایرانی که فرماندهی آن را ابومسلم خراسانی بر عهده داشت، خلافت عباسی بر سر کار آمد که تمام امور کشور داری و ملک داری آنها به دست ایرانیان بود. خاندان برمکیان در دوره هارون برمصدر خدمات شایانی گشتند و به تشویق خاندان سهل که وزارت مامون فرزند هارون را بر عهده داشت، بیت الحکمه هایی در سراسر قلمرو آنان شکل گرفت و دانشمندان ایرانی به سرعت به گسترش علوم مختلف با استفاده از منابع فراهم شده پرداختند.


در قرن سوم هجری هنگامی که طاهر ذوالیمینین فرمانده ایرانی سپاه مامون در خراسان اعلام استقلال کرد، مرحله جدیدی در تاریخ ایران گشوده شد که از آن پس خانواده های ایرانی در شرق قلمرو عباسی حکومت هایی مستقل پی افکندند. در این میان بود که با قدرت گرفتن خاندان سامانی در فرارودان، دوره ای نوین در فرهنگ ایرانی- اسلامی شروع شد. امرای سامانی که نسب خود را به بهرام چوبین (برخی نویسندگان می گویند بهرام گور یا همان بهرام پنجم از شاهان ساسانی) از فرماندهان ارتش ساسانی می رساندند در اوایل دوم هجری اسلام را پذیرفتند و از آن پس به دلیل کاردانی و لیاقتی که از خود ابراز کرده بودند به سرعت پله های ترقی را طی کردند. سامانیان در قرن سوم هجری با فرمانروایی بر شهر های مهم فرارودان مانند سمرقند و بخارا و بلخ زیربنای حکومت آینده خود را طراحی می کردند تحت حاکمیت امرای طاهری بودند.


امیراسماعیل بن احمد سامانی که توانست به صورت واقعی و نهایی سلسله سامانی را پی ریزی کند، پس از سرنگونی طاهریان به وسیله عمرولیث صفاری، که از خلیفه عباسی حکومت خراسان را گرفته بود- به ناچار با وی روبه رو شد. در دو نبردی که میان طرفین رخ داد، عمرولیث صفاری به صورت شگفت انگیزی تنها توسط سپاهیان امیراسماعیل دستگیر شد و به این ترتیب خراسان به قلمرو وی ملحق شد. پیش از آن نیز امیر اسماعیل در درگیری خانوادگی با برادرش نصر با وجود آنکه پیروز شده بود به دلیل احترام به برادر، وی را به حکومت بازگردانده بود، اما تقدیر چنین بود که امیراسماعیل زمام امور را به دست گیرد. امیران سامانی به دلیل آنکه در مرز های شمال شرقی ایران وظیفه حراست و حفاظت از مرز ها در برابر هجوم ترکان را بر عهده داشتند همواره از آمادگی رزمی لازم نیز برخوردار بودند. امیراسماعیل سامانی در چندین جنگ مختلف که با سپاهیان مهاجم ترک نژاد داشت موفق شده بود آنها را شکست داده و اسیران بسیاری به دست آورد که به عنوان غلام به دربار خلیفه عباسی در بغداد گسیل می شدند.


امرای سامانی- چه پیش و چه پس از قدرت گیری- با پیش گرفتن شیوه ای متفاوت در سلوک خود با اهل علم و دانش و همچنین آیین حکومت داری که برگرفته از ساسانیان بود- راه را برای شکوفه نهایی علم و تمدن ایرانی- اسلامی فراهم کردند. آنها که امرایی دیندار بودند، در کنار گسترش اسلام به هویت ایرانی خود نیز افتخار می کردند و در راه گسترش پایه های تمدنی آنها هیچ دریغ نمی کردند.


کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان نوشته دکتر محمدرضا ناجی بر آن است تا با استفاده از منابع و مستندات موجود، به معرفی سامانیان و قالب فرهنگی و تمدنی اسلام در قلمرو آنها کند. نوشته حاضر با مقابله آرا و نظر یات قدیم و جدید این مهم را به انجام می رساند. نوشتار حاضر در اصل پایان نامه دکترای نویسنده بوده و توسط انتشارات امیرکبیر در سال 1386 چاپ و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است. کتاب در 9 فصل تنظیم شده و هر فصل خود دربرگیرنده موضوعات مختلف دیگری است.


فصل های اول و دوم تاریخ سیاسی سامانیان، حکومت های محلی و نحوه ارتباط آنها با دولت سامانیان به تفصیل مورد مطالعه قرار گرفته است. نویسنده با استفاده از منابع موجود به خاستگاه سامانیان، اسلام آوردن آنان و چگونگی وارد شدن به فرآیند قدرت پرداخته و با تضارب آرا سعی کرده به نتیجه مشخصی از خواستگاه آنان برسد. در ادامه پس از آنکه به ساختار امارت سامانیان در دو قسمت دین و دولت و روابط با خلافت پرداخته به سراغ موسس این سلسله یعنی امیر اسماعیل بن احمدبن اسد رفته و در ادامه به حیات سیاسی جانشینان وی شامل احمدبن اسماعیل، نصربن احمدبن اسماعیل، نوح بن نصربن احمد، عبدالملک بن نوح، منصوربن نوح، نوح بن منصور، منصوربن نوح، عبدالملک بن نوح و بالاخره واپسین امیر این سلسله یعنی اسماعیل مختصر پرداخته است.


جغرافیایی سیاسی قلمرو سامانیان که فصل دوم بدان اختصاص دارد با توصیفی از بخارا، پایتخت آنها آغاز می شود و در ادامه، خود به وضعیت خراسان بزرگ و حکومت های محلی و شهر های امیرنشین تابع امیر سامانی می پردازد.


شاید مهم ترین وجه امارت سامانیان دیوانسالاری پیشرفته و کاملاایرانی آن باشد که در مجموع 12 دیوان بود و در راس هر کدام از آنها یکی از عالمان و دبیران برجسته ایرانی حضور داشته است وزیران معروفی چون بلعمی وجیهانی که خود از خانواده های دبیر ایرانی بودند، موفق شدند این دیوانسالاری محکم و مقتدر را به وجود آورند. دیوان هایی چون وزارت، خراج، اشراف، رسایل، شرطه، برید، قضا، حسبه، اوقاف، سپاه، مملکه خاصه و آب.


در ابتدای این فصل نیز نویسنده توصیفی از دربار سامانی کرده که در راس آن حاجب بزرگ قرار داشت.


وظیفه این دیوان رسیدگی به امور دربار یا همان درگاه بود و این حاجبان در دوره پایانی حکومت سامانی برای آنها دردسرساز شدند، چرا که غلامان ترک که کم کم از آنها در ارتش سامانی بهره می گرفتند بر این دیوان غالب آمده و محلی برای توطئه و دسیسه علیه دستگاه وزارت یا همان دیوان شد.


همان گونه که در مقدمه این نوشته نیز ذکر شد سامانیان وارث تمدن ایرانی بودند، دهقانان که ستون فقرات جامعه ایران پیش از اسلام را تشکیل می دادند در این دوره نیز به عنوان اصلی ترین و مهم ترین پشتیبان دربار سامانی ظاهر شده و در ساختار آن به خصوص در دوره امرای قدرتمندی چون اسماعیل، احمد و نوح حضور داشتند. خاستگاه اجتماعی دهقانان و مسائل مرتبط با آن باعث شده بود تا در تمام طول دوران حکومت سامانی جامعه ایرانی بتواند حیات قدرتمندی داشته باشد، امری که نویسنده در فصل های چهارم و پنجم که به وضع اجتماعی و زندگی اقتصادی اختصاص دارد، بدان پرداخته است.


در حوزه اقتصادی، سامانیان به دلیل تجارت گسترده ای که داشتند، موفق شده بودند از وضعیت مالی بسیار مناسبی بهره بگیرند، کاروان تجاری سامانیان در تمام فرارودان تا اروپای شرقی و چین، فلات مرکزی ایران، سواحل خلیج فارس و دریای عمان و شبه قاره هند در حرکت بودند.


این کاروان ها علاوه بر حمل کالاهای تولیدی قلمرو سامانی، بسیاری از اقلام تجاری را با خود به شهر بخارا آورده و از آنجا به دیگر مناطق ترانزیت می کردند.


در فصل ششم که اختصاص به هنر و معماری دارد، می توان هنر تلفیقی جدیدی یافت که برگرفته از شیوه معماری ساسانی، سنت های موجود در فرارودان قدیم و همچنین طرح های جدید مهندسان مسلمان بود. بخارا پایتخت امرای سامانی در این دوره به اوج شکوه و رونق خود رسید و جلوه های متعددی از هنر معماری را در آن می توان دید. این هنر ها غالبا در قبور امرای سامانی، زیارتگاه ها و مساجد قابل مشاهده بودند. نویسنده در همین فصل به هنر های دستی و صنایع مانند سفالگری، فلزکاری، شیشه گری، نساجی، تندیس گری، کاغذسازی و خوشنویسی نیز پرداخته است.


امیران سامانی به خصوص امیراسماعیل سامانی فردی بسیار متدین و پایبند به اصول اسلامی بود. جانشینان وی نیز چنین رویکردی داشتند، اما این امر باعث آن نشد تا در دوره امارت آنها سختگیری مذهبی رواج داشته باشد. آنها با تساهل و تسامح مذهبی در قلمرو خود بسیاری از پیروان ادیان و فرق را پذیرا بودند و جهت پیشرفت علم، هنر و تجارت سعی می کردند این شیوه را همیشه تداوم دهند.


بوداییان، یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و پیروان مانی و همچنین گروه هایی چون مرقونیه، دیصانیه، به آفریدیان، خرم دنیان و سپیدجامگان از ادیان و فرق غیراسلامی زندگی مسالمت آمیزی داشتند. مسلمانان نیز که خود به شعبات متعددی مانند شیعه، اثنی عشری، اسماعیلیه، کرامیه، خوارج، جهمیه و کیالله تقسیم می شدند و تعداد آنها در شهر های مختلف تفاوت داشت نیز حضور داشتند. فصل هفتم کتاب نیز اختصاص به این ادیان و فرق؛ وضعیت زندگی و حیات اجتماعی و دینی آنها دارد.

در فصل هشتم کتاب به آموزش و پرورش و نهاد های آموزشی پرداخته است. در قلمرو سامانی امر آموزش و علم اندونزی طالبان بسیاری داشت. تعداد بسیاری از دانشمندان آن عصر مانند ابن سینا، فارابی، ابوریحان بیرونی و ... در قلمرو سامانیان می زیستند و یا دوران جوانی خود را در کتابخانه های غنی سمرقند و بخارا و سایر شهر های قلمرو سامانیان سپری کرده بودند. وجود مدارس و حوزه های علمیه مختلف و همچنین مساجدی که در آن علوم گوناگون تدریس می شد به همراه وفور معلمان باعث افزایش سطح آگاهی های عمومی در آن دوره شد. مقدسی در مورد کرامت و جایگاه شاعران و نویسندگان نزد امرای سامانی می گوید: از رسوم آنان اینکه دانشمندان را وادار به زمین بوسی نمی کنند. امرای سامانی بر جنازه دانشمندان و فقیهان خود نماز می خواندند و از همین باب است که بدون اغراق پایه بسیاری از علوم در قلمرو جامعه اسلامی از قلمرو سامانیان بیرون آمده است.

فصل نهم کتاب که کاملابه فصل قبل مربوط است، عنوان علوم رایج در قلمرو سامانیان را برخود دارد. نویسنده این علوم را در موارد چندی دسته بندی کرده است مانند علوم شرعی، اخلاق، عرفان و تصوف، علوم عقلی، تاریخ و ادبیات، هنگام پرداختن به هر یک از این علوم به زیرشاخه های آن و همچنین نام آوران آن نیز اشاره دارد.

کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان در پایان خود علاوه بر نتیجه گیری شامل و یک پیوست و همچنین فهرست بلندی از منابع و ماخذ است.

نگاه آخر
آنچه در مورد کتاب حاضر آمد، تنها توضیحی توصیفی از این کتاب بود، چرا که معرفی تمام مطالب ونکات آن خود مستلزم فرصتی بیش از این است. اما به عنوان آخرین نگاه نه به عنوان نقد، بلکه به عنوان یادآوری در مورد عنوان کتاب باید نکته ای را گفت؛ نویسنده محترم کتاب خود را با عنوان فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان عنوان کرده است، اما هر مطلب از این کتاب با نگاه و رویکرد اسلامی به هیچ عنوان قابل سنجش نیست، همانگونه که در ابتدای این مبحث اشاره شد، اسلام هنگامی که از شبه جزیره عربستان بیرون آمد، تنها قرآن را به عنوان نماد خود به همراه داشت که اعراب قبایلی با عنوان مسلمان آن را وارد ایران کرده بودند بسیاری از آنها نه سواد خواندن داشتند و نه مسلمانان معتقدی بودند- به ماجرای خالدبن ولید فرمانده لشکر اعراب که به صورت متواتر آمده نگاه کنید- بلکه این ایرانیان بودند که با استفاده از دانش و فرهنگ عمیق خود به سرعت به مبانی و مبادی این کتاب الهی و اسلام پی برده و به سرعت و در جهت اعتلای آن کوشیدند. بنابراین ایرانیان با اسلام بعد معنوی خود را تقویت کردند و هیچگاه هم از هویت اصیل خود جدا نشدند- نهضت شعوبی گری و زنده شدن حماسه های ایرانی در این دوره دلیلی است بر این مدعا- چنانکه زبان دری که بازمانده از دوران پیش از اسلام بوده در دوره حکومت سامانیان تولدی دوباره یافت و رودکی سمرقندی که از وی به عنوان پدر شعر فارسی یاد می کنند، در این دوره می زیست و امرای سامانی مانند نوح بن احمد وی را بزرگ می داشتند.


با این توصیف باید گفت آنچه در کتاب حاضر آمده است، تنها فرهنگ و تمدن اسلامی نیست، چرا که اگر عنصر ایرانیت که در تمام بخش های کتاب به چشم می خورد را از آن بگیریم، دیگر از آن چیزی باقی نخواهد ماند. بنابراین باید گفت عنوان کتاب بهتر بود به جای فرهنگ و تمدن اسلامی، عنوان فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی در قلمرو سامانیان می بود تا بدین ترتیب حق کلام بیشتر ادا می شد.
خصائص شعر پارسی در قرن چهارم :
1- قرن چهارم ، یعنی عهدی که دربارة آن بحث می کنیم ، بوجود شاعران بزرگ وبرواج اشعار گوناگون آراسته است . فزونی عدد شاعران یکی از خصائص عمدة این عهدست . عدة گویندگانی که نامشان بما رسیده ودر سفینه‌ها وتذکره‌ها ولغت نامه‌ها وکتب ادب ازین عهد یا عهد قریب بآن ثبت شده‌است . با آنکه محیط شعر فارسی دری تقریباً از حدود مشرق ایران تجاوز نمی کرده‌است وهنوز در سراسر ایران مانند قرن ششم گویندگانی ظهور نکرده بودند .
2- مهارت گویندگان وقدرت آنان در تلفیق کلام وبیان مضامین وافکر بدیع وفصاحت خود از مسائل بسیار مهم وقابل توجه درین عهدست چنانکه شاعران این دوره وفصاحت خود از مسائل بسیار مهم وقابل توجه درین عهدست چنانکه شاعران این دوره هموراه سر مشق سخنوران در رانهای آینده بوده‌اند . علت بزرگ این امر را علاوه بر آمادگی محیط برای ظهور اکفار بدیع وروشن ، باید طبیعی بودن زبان برای گویندگان بدانیم ، یعین شاعران این عهد برای آموختن زبان دری وآگاهی از رموز آن بتحصیل وممارست بسیار کمتر نیاز داشتند ، خلاف سخنوران قرن ششم در عراق و آذربایجان ودیگر نواحی ایران که برای کسب اطلاع از دقایق زبانم پارسی در محتاج مطالعة ممتد در دیواناهی شاعران خراسان وماوراء النهر بوده‌اند .
3- کثرت شعر در ین عهد از مسائل قابل توجه‌ست . ابیاتی که برودکی نسبت وبرای دیگر شاعران این عهد هم ماشعار کثیر در تذکره‌ها باد شده است ک هاز آنجمله مقداری بعنوان استشهاد در کتب مختلف نقل شده وبرخی هم با اشعار گویندگان دیگر در آمیخته ومقدار فراوانی از میان رفته‌است .
4- از خصائص عمدة شعر پارسی دری ین عهد سادگی وروانی کلام فکر در آنست .
5- تحول اوزان شعری ومتکامل آنها در اشعار فارسی اوایل قرن چهارم نسبت بقرن سوم آشکار است واین سیر تکاملی در اشعار تمام قرن چهارم مشاهده می کنیم
6- تازه بودن مضامین وافکار شعری هم یکی از خصائص شعر در این دورانست زیرا شاعران با موضوعات تامه‌یی سروکار داشته‌اند ده پیشین از آن ساخته نشده بود حتی آنچه از ادب عربی اقتباس می شده وبر ذوق پارسی گویان انطباق می یافته است .
7- از خصوصیات شعر ین دوره یکی انعکاس صریح احوال اجتماعی و زندگانی شاعران ووضع دربارها وجریانات نظامی وسیاسی در آنست .  

شاعران بزرگ پارسی گوی در قرن چهارم :
رودکی :
رودکی، ‌ابوعبدالله جعفر فرزند محمد فرزند حکیم فرزند عبدالرحمان فرزند آدم.
از کودکی و چگونگی تحصیل او آگاهی چندانی به دست نیست. در 8 سالگی قرآن آموخت و آن را از بر کرد و از همان هنگام به شاعری پرداخت.
َ برخی می گویند در مدرسه های سمرقند درس خوانده است. آنچه آشکار است، وی شاعری دانش آموخته بود و تسلط او بر واژگان فارسی چندان است که هر فرهنگ نامه ای از شعر او گواه می آورد.
رودکی از روزگار جوانی آوازی خوش داشت، در موسیقی و نوازندگی چیره دست و پر آوازه بود. وی نزد ابوالعنک بختیاری موسیقی آموخت و همواره مورد ستایش او بود، آن چنان که استاد در روزگار کهنسالی چنگ خود را به رودکی بخشید. رودکی در همان دوره شعر نیز می سرود. شعر و موسیقی در سده های چهارم و پنجم همچون روزگار پیش از اسلام به هم پیوسته بودند و شعر به همراه موسیقی خوانده می شد. شاعران بزرگ آنانی بودند که موسیقی نیز می دانستند.
از هم عصران رودکی ،منجیک ترمذی (نیمه دوم سده چهارم) و پس از او فرخی (429 ق) استاد موسیقی زمانه خویش بودند. شاعران، معمولاً قصیده هایشان را با ساز و در یکی از پرده های موسیقی می خواندند. هرکس که صدایی خوش نداشت یا موسیقی نمی دانست، از راوی می خواست تا شعرش را در حضور ممدوح بخواند. رودکی، شعرش را با ساز می خواند .
رفته رفته آوازه رودکی به دربار سامانیانرسید و نصربن احمد سامانی (301 ـ 331 ق) او را به دربارفرا خواند. برخی بر این گمانند که او پیش از نصربن احمد به دربار سامانیان رفته بود، در آنجا بزرگترین شاعر دربار سامانی شد. در آن روزگار در محیط ادبی، علمی، اقتصادی و اجتماعی فرارود، آن چنان تحولی شگرف روی داده بود که دانش پژوهان، آن دوره را دوران نوزایی (رسانس) ایرانی می نامند.
بر بستر چنین زمینه مناسب اقتصادی، اجتماعی و برپایه دانش دوستی برخی از پادشاهان سامانی، همچنین با تلاش و خردمندی وزیرانی دانشمند و کاردان چون ابوالفضل بلعمی (330 ق) و ابوعلی محمد جیهانی (333 ق)، بخارا به صورت مرکز بزرگ علمی، ادبی و فرهنگی درآمد.
دربار سامانیان، محیط گرم بحث و برخورد اندیشه شد و شاعران و فرهنگمداران از راههای دور و نزدیک به آنجا روی می آوردند.
بهترین آثار علمی، ادبی و تاریخی مانند شاهنامه منصوری، شاهنامه ابوالمؤید بلخی (سده چهارم هجری)، عجایب البلدان، حدود العالم من المشرق الی المغرب در جغرافیا، ترجمه تفسیر طبری که چند تن از دانشمندان فراهم کرده اند، ترجمه تاریخ طبری از ابوعلی بلعمی، آثار ابوریحان بیرونی (440 ق) وابوعلی سینا (428 ق) در روزگار سامانیان پدید آمدند. دانشمندان برجسته ای مانند محمد زکریای رازی (313 ق) ابونصر فارابی (339)، ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا و بسیاری از شاعران بزرگ مانند فردوسی (410/416 ق) در این روزگار یا متأثر از آن برآمده اند.

بزرگترین کتابخانه در آن دوران در بخارا بود که ابوعلی سینا آن را دید و گفت که نظیر آن را هرگز ندیده است. تأثیر این تحول، نه تنها در آن دوره که در دوران پس از آن نیز پیدا است. رودکی فرزند چنین روزگاری است. وی در دربار سامانی نفوذی فراوان یافت و به ثروتی افزون دست یافت. نفوذ شعر و موسیقی او در دربار نصربن احمد چندان بود که داستان بازگشت پادشاه از هرات به بخارا، به خوبی بیانگر آن است.
هنگامی که نصربن احمد سامانی به هرات رفته، دیرگاهی در آن دیار مانده بود، هیچ کس را یارای آن نبود تا از پادشاه بخواهد که بخارا بازگردد؛ درباریان از رودکی خواستند تا او این وظیفه دشوار را بپذیرد.رودکی شعر پر آوازه « بوی جوی مولیان آید همی ـ یاد یار مهربان آید همی » را سروده است.
درباریان و شاعران، همه او را گرامی می داشتند و بزرگانی چون ابوالفضل بلعمی و ابوطیب مصعبی صاحب دیوان رسالت، شاعر و فیلسوف. شهید بلخی (325 ق) و ابوالحسن مرادی شاعر با او دوستی و نزدیکی داشتند.

گویند که وی از آغاز نابینا بود، اما با بررسی پروفسور گراسیموف (1970 م) بر جمجمه و استخوانهای وی آشکار گردید که در دوران پیری با فلز گداخته ای چشم او را کور کرده اند، برخی استخوانهایش شکسته بود و در بیش از 80 سالگی درگذشت.

رودکی گذشته از نصربن احمد سامانی کسان دیگری مانند امیر جعفر بانویه از امیران سیستان، ابوطیب مصعبی، خاندان بلعمی، عدنانی، مرادی، ابوالحسن کسایی، عماره مروزی و ماکان کاکی را نیز مدح کرده است.
از آثار او بر می آید که به مذهب اسماعیلی گرایش داشته است؛ شاید یکی از علتهای کور شدن او در روزگار پیری، همین باشد.

با توجه به مقاله کریمسکی، هیچ بعید به نظر نمی رسد که پس از خلع امیر قرمطی، رودکی را نیز به سبب هواداری از قرمطیان و بی اعتنایی به مذهب رایج زمان کور کرده باشند.

آنچه مسلم است زندگی صاحبقران ملک سخن ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی سمرقندی در هاله ای از رمز و راز پوشیده شده است و با اینکه بیش از هزار و صد سال از مرگ او می گذرد، هنوز معماهای زندگی او حل نشده و پرده ای ابهام بر روی زندگی پدر شعر فارسی سایه گسترده است.

رودکی در پیری با بی اعتنایی دربار روبرو شد و به زادگاهش بازگشت؛ شعرهای دوران پیری او، سرشار از شکوه روزگار، حسرت از گذشته و بیان ناداری است. رودکی از شاعران بزرگ سبک خراسانی است. شعرهای اندکی از او به یادگار مانده، که بیشتر به صورت بیتهایی پراکنده از قطعه های گوناگون است  

کامل ترین مجموعه عروض فارسی، نخستین بار در شعرهای رودکی پیدا شد و در همین شعرهای باقی مانده، 35 وزن گوناگون دیده می شود. این شعرها دارای گشادگی زبان و توانایی بیان است. زبان او، گاه از سادگی و روانی به زبان گفتار می ماند.
جمله های کوتاه، فعلهای ساده، تکرار فعلها و برخی از اجزای جمله مانند زبان محاوره در شعر او پیداست. وجه غالب صور خیال در شعر او، تشبیه است.

تخیل او نیرومند است. پیچیدگی در شعر او راه ندارد و شادی گرایی و روح افزایی، خردگرایی، دانش دوستی، بی اعتبار دانستن جهان، لذت جویی و به خوشبختی اندیشیدن در شعرهای او موج می زند.

وی نماینده کامل شعر دوره سامانی و اسلوب شاعری سده چهارم است. تصویرهایش زنده و طبیعت در شعر او جاندار است. پیدایش و مطرح کردن رباعی را به او نسبت می دهند. رباعی در بنیاد، همان ترانه هایی بود که خنیاگران می خوانده اند و به پهلویات مشهور بوده است؛ رودکی به اقتضای آوازه خوانی به این نوع شعر بیشتر گرایش داشته، شاید نخستین شاعری باشد که بیش از سایر گویندگان روزگارش در ساختن آهنگها از آن سود برده باشد. از بیتها، قطعه ها، قصیده ها و غزلهای اندکی که از رودکی به یادگار مانده، می توان به نیکی دریافت که او در همه فنون شعر استاد بوده است.
معرفی آثار
تعداد شعرهای رودکی را از صدهزار تا یک میلیون بیت دانسته اند؛ آنچه اکنون مانده، بیش از 1000 بیت نیست که مجموعه ای از قصیده، مثنوی،قطعه و رباعی را در بر می گیرد. از دیگر آثارش منظومه کلیله و دمنه است که محمد بلعمی آن را از عربی به فارسی برگرداند و رودکی به خواسته امیرنصر و ابوالفضل بلعمی آن را به نظم فارسی در آورده است (به باور فردوسی در شاهنامه، رودکی به هنگام نظم کلیله و دمنه کور بوده است.)

این منظومه مجموعه ای از افسانه ها و حکایتهای هندی از زبان حیوانات فابل است که تنها 129 بیت آن باقی مانده است و در بحر رمل مسدس مقصور سرود شده است؛ مثنویهای دیگری در بحرهای متقارب، خفیف، هزج مسدس و سریع به رودکی نسبت می دهند که بیتهایی پراکنده از آنها به یادگار مانده است. گذشته از آن شعرهایی دیگر از وی در موضوعهای گوناگون مدحی، غنایی، هجو، وعظ، هزل ، رثاء و چکامه، در دست است.

عوفی درباره او می گوید: " که چنان ذکی و تیز فهم بود که در هشت سالگی قرآن تمامت حفظ کرد و قرائت بیاموخت و شعر گرفت و معنای دقیق می گفت، چنانکه خلق بر وی اقبال نمودند و رغبت او زیادت شد و او را آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود. از ابوالعبک بختیار بر بط بیاموخت و در آن ماهر شد و آوازه او به اطراف واکناف عالم برسید و امیر نصر بن احمد سامانی که امیر خراسان بود، او را به قربت حضرت خود مخصوص گردانید و کارش بالا گرفت و ثروت و نعمت او به حد کمال رسید.

زادگاه او قریه بنج از قراء رودک سمرقند است. یعضی او را کور مادر زاد دانسته اند و عقیده برخی بر آن است که در اواخر عمر نابینا شده است. وفات وی به سال 320 هـجری در زادگاهش قریه بنج اتفاق افتاده و در همان جا به خاک سپرده شده است.

رودکی در سرودن انواع شعر مخصوصاً قصیده، مثنوی ، غزل و قطعه مهارت داشته است و از نظر خوشی بیان در تاریخ ادبیات ایران پیش از او شاعری وجود ندارد که بتواند با وی برابری کند.

به واسطه تقرب به امیر نصر بن احمد سامانی (301-331) رودکی به دریافت جوائز و صله فراوانی از پادشاه سامانی و وزیران و رجال در بارش نائل گردید و ثروت و مکنتی زیاد به دست آورده است چنانکه به گفته نظامی عروضی هنگامی مه به همراهی نصر بن احمد از هرات به بخارا می رفته، چهار صد شتر بنه او بوده است.

علاوه بر دارا بودن مقام ظاهری رفعت پایه سخنوری و شاعری رودکی به اندازه ای است که از معاصران او شعرای معروفی چون شهید بلخی و معروفی بلخی او را ستوده اند و از گویندگان بعد از او کسانی چون دقیقی، نظامی عروضی، عنصری، فرخی و ناصرخسرو از او به بزرگی یاد کرده اند.

ویژگی سخن
سخنان رودکی در قوت تشبیه و نزدیکی معانی به طبیعت و وصف ،کم نظیر است و لطافت و متانت و انسجام خاصی در ادبیات وی مشاهده می شود که مایه تأثیر کلام او در خواننده و شنونده است. از غالب اشعار او روح طرب و شادی و عدم توجه به آنچه مایه اندوه و سستی باشد مشهود است و این حالت گذشته از اثر محیط زندگی و عصر حیات شاعر نتیجه فراخی عیش و فراغت بال او نیز می باشد. با وجود آنکه تا یک میلیون و سیصد هزار شعر بنا به گفته رشیدی سمرقندی به رودکی نسبت داده اند تعداد اشعاری که از او امروزه در دست است به هزار بیت نمی رسد.

از نظر صنایع ادبی گرانبهاترین قسمت آثار رودکی مدایح او نیست، بلکه مغازلات اوست که کاملاً مطابق احساسات آدمی است، شاعر شادی پسند بسیار جالب توجه و شاعر غزلسرای نشاط انگیز، بسیار ظریف و پر از احساسات است.

گذشته از مدایح و مضمون های شادی پسند و نشاط انگیز در آثار رودکی، اندیشه ها و پندهایی آمیخته به بدبینی مانند گفتار شهید بلخی دیده می شود. شاید این اندیشه ها در نزدیکی پیری و هنگامی که توانگری او بدل به تنگدستی شده نمو کرده باشد، می توان فرض کرد که این حوادث در زندگی رودکی، بسته به سرگذشت نصر دوم بوده است. پس از آنکه امیر قرمطی را خلع کردند مقام افتخاری که رودکی در دربار به آن شاد بود به پایان رسید.

با فرا رسیدن روزهای فقر و تلخ پیری، دیگر چیزی برای رودکی نمانده بود، جز آنکه بیاد روزهای خوش گذشته و جوانی سپری شده بنالد و مویه کند.

نمونه اشعار
زمانه پندی آزاد وار داد مرا ----- زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روز ِ نیک ِ کسان گفت تا تو غم نخوری ----- بسا کسا که به روز ِ تو آرزو مند است
زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه ----- کرا زبان نه به بند است پای دربند است

***

اندر بلای سخت

ای آنکه غمگنی و سزاواری ----- وندر نهان سرشک همی‌باری
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد----- بود آنچه بود، خیره چه غم داری؟
هموار کرد خواهی گیتی را؟----- گیتی‌ست، کی پذیرد همواری؟
مستی نکن که او نشنود مستی ----- رازی مکن که نشنود او زاری
شو، تا قیـامت آیـد زاری کن! ----- کی رفته را به زاری باز آری؟
آزار بیـش بیـنی زیـن گردون ----- گر تو به هر بهانه بیـازاری
گوئی گماشته است بلائی او ----- بر هر که تو بر او دل بگماری
ابری پدیدنی و کسوفی نی ----- بگرفت ماه و گشت جهان تاری
فرمان کنی و یا نکنی ترسم ----- بر خویشتن ظفر ندهی باری
اندر بلای سخت پدیـد آید ----- فضل و بزرگمردی و سالاری

**

کلیله و دمنه رودکی
مهمترین کار رودکی به نظم در آوردن کلیله و دمنه است، متاسفانه این اثر گرانبها مانند سایر آثار و مثنویهای رودکی گم شده است و از آن جز ابیاتی پراکنده در دست نیست. از ادبیات پراکنده ای که از منظومه کلیله و دمنه و سایر مثنویهای رودکی باقی مانده است می توان فهمیند که صاحبقران ملک سخن لقبی برازنده او بوده است. در شعر او قوه تخیل، قدرت بیان، استحکام و انسجام کلام همه با هم جمع است و بهمین دلیل در دربار سامانیان، قدر و مرتبه ای داشت که شاعران بعد از او همیشه آرزوی روزگار او را داشتند.

2- فردوسی : حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.
فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.
همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.

چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.
او خود می گوبد:
بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.
اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال
بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.
اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.
علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.
عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.
ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.
به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".
گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.
تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.
فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.
اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.
از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.
شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.
فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.
او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.
   
 

 
 
 

منابع :
1- تاریخ ادبیات در ایران ، دکتر ذبیح الله صفا ، بخش سوم ، اوضاع سیاسی واجتماعی ودینی وثقافی در ایران از قرن چهارم ونیمة قرن پنجم هجری .
2- فرهنگ معین ، جلد شیش
3- لغت نامه دهخدا
نظرات 1 + ارسال نظر
احمد یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ http://watershedkaraj.blogfa.com

سلام شایان جان چه خبر؟ امتحانات چطور بود.من شمارتو ندارم بهم اس اس کن :09354193634

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد