مهندسی

آشنایی با رشته های مهندسی و مقالات کوتاه

مهندسی

آشنایی با رشته های مهندسی و مقالات کوتاه

شعر پاداش اثر سهراب سپهری

گیاه تلخ افسونی !
شوکران بنفش خورشید را
در جام سپید بیابان ها لحظه لحظه نوشیدم
و در آیینه ی نفس کشنده ی سراب
تصویر تو را در هر گام زنده تر یافتم.
در چشمانم چه تابش ها که نریخت !
و در رگ هایم چه عطش ها که نشکفت!
آمدم تا تو را بویم ،
و تو زهر دوزخی ات را با نفسم آمیختی
به پاس این همه راهی که آمدم.

غبار نیلی شب ها را هم می گرفت
و غریو ریگ روان خوابم می ربود.
چه رویاها که پاره نشد !
و چه نزدیک ها که دور نرفت !
و من بر رشته ی صدایی ره سپردم
که پایانش در تو بود.
آمدم تا تو را بویم ،
و تو زهر دوزخی ات را با نفسم آمیختی
به پاس این همه راهی که آمدم.

دیار من آن سوی بیابان هاست.
یادگارش در آغاز سفر همراهم بود.
هنگامی که چشمش بر نخستین پرده ی بنفش نیم روز افتاد
از وحشت غبار شد
و من تنها شدم.
چشمک افق ها چه فریب ها که به نگاهم نیاویخت !
و انگشت شهاب ها چه بیراهه ها که نشانم نداد!
آمدم تا تو را بویم،
و تو: گیاه تلخ افسونی !
به پاس این همه راهی که آمدم
زهر دوزخی ات را با نفسم آمیختی،
به پاس این همه راهی که آمدم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد